به پسرم دروغ نگویید
ارسال شده توسط هیام رشیدی در 88/4/8:: 8:48 عصرسلام دیروز یه شعر پیدا کردم که خیلی وقت بود دنبالش بودم به این عنوان : به پسرم دروغ نگویید
این شعر رو مدتها پیش؛ شاید وقتی راهنمایی بودم توی یکی از نشریات اوایل انقلاب و جنگ خوندم. (اشتباه نشه منکه سنم به اون موقع ها نمیرسه.)
شعر قشنگی بود که تصمیم گرفتم اینجا بذارمش. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.
به پسرم دروغ نگویید
نگویید من به سفر رفته ام
نگویید من از سفر باز خواهم گشت
نگویید من زیباترین هدیه را
برایش به ارمغان خواهم آورد
به پسرم واقعیت را بگویید
بگویید به خاطر آزادی تو
هزاران تیر دشمن
سینه پدرت را نشانه رفته اند
بگویید خون پدرت
بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش
جاری است
بگویید موشک های دشمن
انگشتان پدرت را در سومار
دست های پدرت را در میچک
پاهای پدرت را در شلمچه
سینه پدرت را در موسیان
چشمان پدرت را در هویزه
حنجره پدرت را در ارتفاعات الله اکبر
خون پدرت را در رود خانه بهمن شیر
قلب پدرت را در خونین شهر
پرپر کرده اند...اما هنوز
ایمان پدرت در تمام جبهه ها می جنگد
به پسرم واقعیت را بگویید
بگذارید قلب کوچک پسرم ترک بردارد
و نفرت همیشه ای از استعمار
در آن بدواند
بگذارید پسرم بداند
که چرا عکس پدرش را قاب گرفته اند؟
چرا مادر دیگر نمی خندد؟
چرا گونه های مادربزرگ همیشه خیس است؟
چرا عمو ها محبتی بیش از پیش به او دارند؟
و چرا پدرش به خانه باز نمی گردد؟
بگذارید پسرم به جای توپ بازی
نارنجک بیاموزد
به جای ترانه...فریاد بیاموزد
و به جای جغرافیای جهان، تاریخ جهانخواران را
و هر روز فانسخه ی پدرش را ببندد
هر روز پوتین پدرش را امتحان کند
هر روز اسلحه پدرش را روغن کاری کند
هر روز از قمقمه پدرش آب بخورد
به پسرم دروغ نگویید
نمی خواهم آزادی پسرم قربانی نیرنگ جهانخواران باشد
و به پسرم واقعیت را بگویید
تا دشمن را بشناسد
امپریالیسن را بشناسد
و به پسرم بگویید که شهیدان زنده اند
بگذارید پسرم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد.
کلمات کلیدی : شعر=به پسرم دروغ نگویید